جدول جو
جدول جو

معنی هیه هیه - جستجوی لغت در جدول جو

هیه هیه(هی هَِ هی هَِ)
کلمه استزادت است و گاهی بدان چیزی را رانند و طردکنند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ هََ / هَِ هَِ)
عجب عجب. سخت عجیب. چه شگفت:
قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی تو کت از جهان برآرد.
خاقانی.
گفت هی هی گفت تن زن ای دژم
تا در این ویرانه خود فارغ کنم.
مولوی.
چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه میکنی هی هی.
حافظ.
، علامت تحقیر و استخفاف. (یادداشت مؤلف) : هی هی جبلی قم قم
لغت نامه دهخدا
(هَِ هَِ)
زجری است شتران را تا حبس شوند. (از اقرب الموارد). بمعنی عاه عاه است. (از منتهی الارب). رجوع به عاه عاه شود
لغت نامه دهخدا
شاخه ای از تیره حاجی وند هیهاوند از طایفۀ چهارلنگ بختیاری، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 77)
لغت نامه دهخدا
(هََ سِ هََ سِ)
کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب). کلمه ای است که به انسان گفته میشود وقت امکان امری و برانگیختن و تحریض بر کاری و گویند در هنگام چپاول کردن و تاراج نمودن گفته میشود وقتی که قریه ای یا قبیله ای مورد تاراج قرار گیرد و هیچ کس از آنان باقی نماند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رجوع به هاه شود
لغت نامه دهخدا
(یَهَْ یَهَْ)
یهیه. یهیا. شبانان در راندن شتر گویند: یه یه و یهیا. (از تاج العروس ج 10 ص 421 و ج 9 ص 424). و رجوع به یهیا شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان. دارای 463 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاه هاه
تصویر هاه هاه
کلمه تهدید، حکایت خنده خندنده، حکایت نوحه نوحه سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هی هی
تصویر هی هی
عجب عجب، چه شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی که به هنگام تأسف و افسوس بر زبان رانند، افسوس، هیهات
فرهنگ گویش مازندرانی
اشاره به نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سرهم، پی در پی، ریزش پی در پی
فرهنگ گویش مازندرانی
توده های ذخیره ی هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی
هن هن کردن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به این گونه، جار و جنجال، سر و صدای نامفهوم
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی که چوپانان در هنگام حمله ی گرگ به گله ادا کنند
فرهنگ گویش مازندرانی